مرور خاطرات پزشکی و دندانپزشکی مظفرالدین شاه در سفر اول فرنگ
مظفرالدین شاه قاجار نیز به تقلید از پدرش ناصرالدین شاه سه بار به فرنگ رفته است. شرح این سفرها که در سالهای و و انجام گرفته در خاطرات خود او و نیز منابع و مقالات مختلف ثبت و ضبط شده است. سفرهای او و پدرش بخاطر هزینههای سنگینی که به خزانه خالی مملکت تحمیل میکرده و نیز ماجراهای عجیب و غریب، مضحک وگاه تاسفآوری که در طی آن رخ میداده همواره در تاریخ معاصر ما مورد اشاره و کنایه بوده است.
اما در خلال خاطرات و روایات این سفرها، ماجراهایی هم مرتبط با امور درمانی و پزشکی و دندانپزشکی وجود دارد که به چند نمونه از آنها در طی سفر اول مظفرالدین شاه به فرنگ در سال ۱۹۰۰ (۱۲۷۹ خورشیدی) میپردازیم. در کتاب «دربار مظفرالدین شاه» از میان خاطرات خود شاه به قلم دبیر خاقان میخوانیم:
«… اطبای معروف پاریس هم وقت غروب با میرزا ابراهیم خان وارد شدند که اسامی آنها دکتر ژاکوت و دیگری دکتر ویالافوا است که هر دو پروفسور یعنی معلم کل علم طب میباشند و هرکدام روزی سیصد الی چهارصد شاگرد را در پاریس درس میدهند و ویزیت آنها هردفعه دویست فرانک یعنی متجاوز از چهل تومان است. دکترها ما را برهنه مادرزاد نمودند و با اسبابی که دارند همه جای بدن ما را گوش دادند. به قلب و اطراف من دست گذاشتند و هرکدام مکرر گوش دادند…. یک اسبابی هم بود که وزن اشخاص را میسنجید. ما هم روی ان رفته ایستادیم و معلوم شد که هشتاد کیلوگرم وزن ماست…. نزدیک ظهر دکتر ادکاک و دکتر دوبو و میرزا ابراهیم خان پسر حکیمباشی شرفیاب شده حالت ما را ملاحظه کردند.»
و در جایی دیگر مظفرالدین شاه از درمان دندانپزشکی و چشم پزشکی که در این سفر انجام داده یاد میکند:
«دندانسازی که از پاریس خواسته بودیم آمده بود، چند دانه دندانهای ما را اصلاح کرده و دو سه تا هم مانده است که فردا اصلاح نماید……. روز چهارم ربیع الثانی مسیو کالازوفسکی طبیب معروف چشم را خواستیم به حضور ما آمد و به او گفتیم که از یک چشم ما قدری آب میآید. فورا با آبدزدک دوای مختصری به چشم زد و رفع شد. پس از اینکه او رفت دندانساز آمد و دندانهای ما را اصلاح نمود…»
در مورد این سفر شرح دیگری هم در شماره اول مجله یادگار وجود دارد که ترجمهای از یک کتاب به نام اعلیحضرتها به قلم ژاویه پائولی مهماندار رسمی وزارت داخله فرانسه است. این شخص که از طرف دولت فرانسه مهماندار رسمی مظفرالدین شاه در این سفر بوده است، ضمن نقل روایات و خاطرات مختلف، داستان جالبی از دعوت ملکه روس به ناهار و ماجرای دندان مصنوعی شاه بیان میکند:
«… علیاحضرت هنوز بر سر میز ننشسته که پیشخدمتی با یک سینی طلا آمد و چیزی را که در ابتدا در وصف آن حیران مانده بودیم پیش شاه آورد. شاه بدون اینکه خم به ابرو بیاورد با نهایت بیاعتنایی به حضار دست دراز کرده و آن را در انگشتان خود گرفت و با مهارتی مخصوص بین دو فک خویش نهاد. البته بعد از انکه دانستید که این چیز دندان عاریه شاه بود حالت بهتی را که به حاضرین دست داد میتوانید حدس بزنید!»
در همین کتاب نویسنده به تعدادی از نامهها و عریضههای بیشماری که مردم پاریس برای شاه ایران نوشته بودند-والبته هرگز بدست او نرسید-اشاره دارد که یکی از جالبترین آنها نامه درخواست کار یک دندانساز فرانسوی است که گویا شرایط و بازار کار در ایران را خوب ارزیابی کرده بود:
اعلیحضرتا! حسی که مرا بنوشتن این عریضه واداشته همانا عشقی است که من برای زیارت مملکت آن اعلیحضرت جلیل الشان دارم. مختصر کلام آنکه میخواهم بدانم که آیا من یکنفر رعیت حقیر فرانسه میتوانم در مملکت شاهنشاهی که منتهای آرزویم زیارت آنست شغلی بدست بیاورم یا نه. چون من دندانسازم میخواهم که دندانساز اعلیحضرت باشم و مادام العمر با کمال جان نثاری خدمتگزار بمانم.
محل امضا:
از یک دندانساز آینده ایرانی به شاه آینده خود
پ. ژ. ل
دکتر سعید میرسعیدی
منبع خبر